پیام وارده

اول زندگی همه ش چون وارد دنیای ظاهرا جدیدی شدی، فقط دنبال کشف توی اون دنیایی. اما چند ماه که گذشت متوجه میشی که باید کسی رو انتخاب می کردی که

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

مهندسی ازدواج

چند سال پیش که هنوز ازدواج نکرده بودم، برای ذخیره یه سری از مطالبی که در زمینه ازدواج میخوندم یه کانال تلگرام برای خودم ساختم. اما بعد از ازدواج این کانال همینطوری باقی موند تا اینکه گهگاهی به دوستانی برمیخوردم که در شرایط مشابه بودند و کمک مشورتی میخواستند

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

عید 1402

اونهایی که خارج از کشورن شاید به احتمال کمتری متوجه حال و هوای الان باشن و به احتمال بیشتری این حال و هوا رو چند ماه قبل برای سال نوی میلادی تجربه کردن.(واقعیتش نمیدونم چه حالی داشتن و دارن.

ادامه مطلب
۱ ۰ ۰ دیدگاه

The perfection

راستش من آدم کمالگرایی ام. البته نه به شیوه مطلوب که همه چک باکس هام تیک بخورن. بلکه کاملا به شیوه نامطلوب و فلج کننده. از شدت تمایلم برای انجام کارها به پرفکت ترین شکل ممکن کم پیش بیاد معمولا وارد پروسه انجام اون کار بشم. 

یکی از این کارها همget in touch with my old friends بوده و همیشه هم دنبال یه بعد از ظهر پرفکت بودم که توی یه ساعت پرفکت یه فنجون چای پرفکت دم کنم و یه گوشه ی دنج پرفکت پیدا کنم و به فلان دوستم که خیلی وقته دلم براش تنگ شده و ازش خبر ندارم ( و البته اونم الان در شرایط پرفکتی شبیه من منتظر تماس من نشسته) زنگ بزنم و یه مکالمه طولانی پرفکت باهم داشته باشیم و تهشم بگیم چقدر کار خوبی کردیم و بازم از این کارها بکنیم و هیچ وقت دیگه این همه مدت از هم بی خبر نباشیم. هر دو موافقت کنیم و اون روز به عنوان یه روز خاطره انگیز پرفکت توی دفتر دفتر خاطراتمون ثبت بشه. 

ولی دریغ و حسرت و ای داد که اون روز و ساعت هیچ وقت نرسید. چایی های الان همشون آبرنگ خالصند و منم هر بار گوشه دنج خونه ام میشینم نگاهم میفته به آشغال های زیر مبل که مدتهاست قراره جارو بشن یا لکه های روی تلویزیون که مدتهاست قراره دستمال بکشم یا برگ های خشکیده گلدونم که مدتهاست قراره سر و سامونی بهشون بدم! 

ولی ماه پیش یه اتفاقی افتاد. من مدتها بود که تصمیم داشتم به یه رفیق شفیقی زنگ بزنم که دقیقا با همین سیستمی که شرح دادم زنگ زدن بهش از محالات بود. گوشی رو برداشتم و یه پیامک براش فرستادم. در حد همین که سلام، حالت چطوره. امیدوارم خوب باشی. 

فردای اون روز بهم جواب داد و پس فردای اون روز بهش جواب دادم و دو روز بعد جواب گرفتم و سه روز بعد جواب دادم و این روال حدود دو هفته طول کشید تا اینکه بالاخره در هفته سوم دو بار هم با هم تلفنی صحبت کردیم. لا به لای این پیام دادن ها با خودم فکر کردم که چقدر این کار سخت نبود! و چقدر سراغ گرفتن از کسانی که در فکرمون هستند کار آسونیه. این بود که تصمیم گرفتم این کارو در مورد بقیه هم انجام بدم که البته نسبتا هم موفقیت آمیز بود و امیدوارم روال همینطور هم ادامه پیدا کنه چون پیدا کردن دوستان خوب کار سختیه و نگه داشتنشون کاری ارزشمند.

پی نوشت: الان که میخوام این مطلب رو منتشر میکنم هم خونه جارو شده و تمیزه و هم به گلدون هام سر و سامون دادم. البته یک ماهی طول کشید که به این نقطه برسم ولی خوب، better late than never ;)

۰ ۰ ۰ دیدگاه

My Gmail Account

خیلی وقت پیش بود که برای خالی کردن gmail برای فضای بیشتر، سراغ اولین ایمیل ها رفتم تا اون ها رو پاک کنم و به خروارها خروار مطلب و پاورپوینت های هشت بهشت و لینک ها و اطلاعات دیگه برخوردم که یه زمانی عادت داشتم برای همه بفرستم. ایمیل هایی که معمولا جوابی نداشتند و شاید تعداد کمی از سر ادب و رودربایستی رپلای میکردند:«خوب بود» یا «چه باحال». و بعضی ها هم درجواب اونها ایمیل هایی دیگه ای میفرستند. یادم میاد زمان خیلی زیادی طول کشید تا بتونم همه اون ایمیل های وارده رو هم بخونم. حتی یادم میاد بعد از فارغ التحصیلی کارشناسی بود که یه روز تصمیم گرفتم همه اون ایمیل ها رو باز کنم و حتی به بعضی هاشون بعد از چندین سال جواب هم دادم...

 در عین حال که با عقل سی سالگیم به عقل هجده نوزده سالگیم میخندیدم، ولی اعتراف میکنم که دلم تنگ شد برای روزهایی که "فکر میکردم" کسانی رو دارم که میتونم وقتی یه مطلبی رو میخونم یا یه عکسی رو میبینم، بدون اینکه به چیز دیگه ای فکر کنم، اون رو براشون ارسال میکردم. دلم تنگ شد برای مکالمه های گاه به گاه هرچند کوتاه که «خوب بود» یا «چه باحال»! 

واقعیت اینه که هجده ساله باشیم یا سی ساله فرقی نمیکنه، همیشه خوشحال میشیم از داشتن یه همچین کسی تو زندگیمون چون وجه هایی از تنهایی زندگی هستند که هیچ جمعی نمیتونه اونها رو کم کنه یا از بین ببره. اما میشه این وجه ها رو با هم شریک شد. هرچند شاید فکر کنین که الان فضای مجازی با این همه امکانات و دسترسی که داره این کارو به آسونی و سرعت انجام داده. ولی خود من این اتفاق رو بیشتر نامبارک میدونم. من دلم یه فضایی میخواد که بشه حتی چند سال برای خوندن یه مطلب صبر کرد، و همین طور چند سال برای جواب دادن بهش. هرچند شاید این آخری خیلی خوب نباشه;) 

خلاصه که کمی غبطه خوردم به خود نوجوون و جوونی که حداقل جسارت اینو داشت که پاورپوینت های هشت بهشت رو فوروارد کنه به همه کانتکت هاش حتی به ایمیل استادی مثل دکتر اسکندری و از جانب اون ایمیل توبیخیه هم دریافت کنه که خانم فلانی دیگه حق نداری بجز تکلیفت ایمیل با محتوای دیگه ای برام بفرستی وگرنه از لیست کلاس بلاکت میکنم :)

نتیجه گیری اخلاقی داستان اینکه: 

فضای رایگانی که ایمیل یاهو در اختیار کاربر میذاره یک ترابایت هست، در حالی که فضای رایگان جیمیل فقط 15 گیگه. با یاهومیل مجبور به پاک کردن چیزی یا پرت شدن وسط خاطره های جوونی نمیشین!

۰ ۰ ۰ دیدگاه

تجربه من از هشت ماه ورزش

تجربه من از هشت ماه ورزش

من تقریبا از اواخر خردادماه تا الان ورزش و باشگاه رو شروع کردم. از روز شنبه تا چهارشنبه روزی یک ساعت ونیم تمرین داشتم. کلاسی که میرم چند نوع ورزش رو به صورت ترکیبی انجام میده، مثل پیتلاتس، فیتنس، اچ آی تی، توباتا، تمرینات اینتروال و ایستگاهی و از این دست حرکات. البته این ترکیبی بودن تمرینات هم میتونه مزیت باشه و هم عیب. عیبش اینه که نسبت به کسی که مثلا بدنسازی کار میکنه، بدن خیلی دیرتر بالا میاد یا نسبت به کسی که پیلاتس کار میکنه انعطاف و قدرت عضلات به اون اندازه در یک مدت مشخص زیاد نمیشه اما مزیتش هم اینه که چون همزمان چندین فاکتور داره عمل میکنه، تقریبا همه ویژگی های جسمی همراه هم تقویت میشن؛ قدرت، استقامت، انعطاف و بقیه ویژگی ها. ضمن اینکه تمرینات خسته کننده نیستند و این تنوع مخصوصا برای فردی مثل من که خیلی زود از تکرار خسته میشه فوق العاده انگیزه بخشه. 

الان بعد از تقریبا هشت ماه یه سری تغییراتی برام کاملا محسوس شده که تصمیم گرفتم در موردشون بنویسم. شاید انگیزه ای بشه برای کسانی که مثل من مدت زیادی هست تصمیم گرفتن ورزش رو شروع کنند ولی هیچ وقت اون شنبه اول هفته و اول ماه براشون نرسیده. 

اما اثر ورزش توی این هشت ماه روی همه این علائم چی بوده؟

- پوسچر بدنم تغییر کرده و داره اصلاح میشه.

- دردهای ناحیه لگن و کمر و زانو رو دیگه حس نمیکنم. البته این رو مدیون تمرینانی که مربی برام نوشته هستم. چون ایشون رو در جریان همه شرایط گذاشتم و طبق شرایط بدن و ضعف عضلات این تمرین ها رو انتخاب کردن. 

- احساس ضعف و بیحالی کمتری دارم. قبلا بلند شدن برام خیلی سخت بود، خوب الان میدونم چرا. به خاطر همون ضعف عضلات من باید انرژی بیشتری میذاشتم، انرژیی که نداشتم. ولی الان خیلی از فعالیت های فیزیکی را راحت تر و سریع تر انجام میدم. 

- دست و پام در حالت سکون مثل قبل خواب نمیره. 

- وضع تغذیه ام بهتر و اصولی تر شده. مصرف روزانه آب، پروتئین، میوه، سبزی، لبنیات همه اینا رو روزانه دارم مصرف میکنم و شاید یکی از علت های کمتر شدن اون ضعف و بیحالی به خاطر همین باشه.

- برنامه زندگیم یکمی نظم گرفته. من کلا برنامه روزانه منظم نداشتم. هنوز هم ندارم. چون برام کار سختیه بهش پایبند باشم. اما همین که  میدونم صبح ها باید برم کلاس ورزش، اینو برام تبدیل به یه عادت کرده و برای قبل و بعد کلاسم برنامه ریزی میکنم. الان حتی روزهایی که به خاطر مسافرت یا تعطیلات کلاس نمیرم هم باید در حد سه ربع ورزش روزانه رو داشته باشم و این خیلی خوبه. قبلترها اگه حالم بد بود، کارهای روزانه ام انجام نمیشد، ولی الان حتی با اون حال بد هم میتونم خودمو مجبور به انجام دادنشون کنم. 

- آشنا شدن با آدمهای دیگه از طریق ورزش. ورزش هم مثل کتاب میتونه موضع صحبت خوبی بشه و آدمهای خوبی رو به زندگیت بیاره. چون انجامش هم کار سختیه، هرکسی این سختی رو به خودش نمیده و خودش یجور فیلتره. 

آیا ورزش کردن و ادامه دادنش تا هشت ماه کار آسونی بود؟

بله و خیر!

الان بله، چون تبدیل به عادت شده. 

اوایل هم خیلی سخت نبود چون ذوق داشتم. 

اما رسوندن از اول کار به اینجا کار سختی بود. بعد از اینکه اون هیجان اولیه خوابید، و بعد از اونکه یک ماه کلاس رفتم ولی نتیجه خاصی ندیدم، ادامه دادنش سخت بود. حتی دو بار پیش اومد که هر بار یک هفته کلاس رو نرفتم و حتی تصمیم گرفته بودم که دیگه نرم. اما در طول کل این مدت، به خودم قول داده بودم که ولش نکنم. یعنی حتی اگه به آخرین سانس باشگاه و آخرین نیم ساعت هم میرسیدم لباس میپوشیدم و میرفتم و به قدر نیم ساعت تمرین میکردم. الان دارم کم کم نتایجی که انتظار داشتم رو میبینم. هرچندبه نظرم مهمترین اثر ورزش روی جسم نیست، روی روح هست. اینکه روحیه آدم بالا میره، سطح هورمون ها متعادل میشه. تمرکز و اراده آدم بیشتر میشه، همه این ها جزو اثرات روانی ورزشه که خیلی اهمیتش از اثری که روی وزن یا شکل بدن آدم میذاره مهمتره. 

یه قاعده ای هست به نام دو روز. این قاعده میگه اگه با خودتون قراری میذارین که کاری انجام بدین، نذارین بین انجام ندادنش دو روز پشت سر هم فاصله بیفته، یعنی اگه دیروز انجامش ندادی، امروز حتما باید انجامش بدی. اگه امروز انجامش ندادی، حتما فردا باید انجام بدی. تحت هر شرایطی. این قاعده برای ورزش روزانه میتونه خیلی کمک کننده باشه. 

حرف آخرم هم اینه که: بدن دردهایی که بعد از برگشتن از باشگاه تجربه میکنم برام لذت بخش ترین درده. چون میدونم درد سلامتیه. 

۰ ۰ ۰ دیدگاه


Invivo is a latin word meaing within life. Just like our souls within our bodies or us within our memories

آنچه گذشت